زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
ایکاش جـهـان بر سـرم آوار نـمیشد در سیـنه غـمی کهـنه تـلـمـبار نمیشد یک ذره اگر حرمله رحمی به دلش داشت این چـشم ورم کـرده دگر تـار نمیشد در«شام» اگـر سـایـۀ سـقـا به سرم بود دردانـۀ تـو دسـت بـه دیـوار نـمـیشـد اینگونه اگر پهلوی من ضربه نمیخورد تـاریخ در این واقـعـه تـکـرار نـمیشد ایکاش در آن بزم شرابی که به پا شد ایـنـقـدر اهـانت به عـلـمـدار نـمـیشـد این قافله «دروازۀ ساعات»به خود دید ایکـاش دگــر وارد بــازار نــمـیشـد |